خطبهء زینب ( س )
در این حال زینب ( علیه السلام ) برخاست و به ایراد خطبه زیر پرداخت : ‹ صفحه 681 › " به نام خداوند بخشنده و مهربان . خداوند جهانیان را حمد و سپاس مى گویم و بر پیامبر اسلام و خاندان او ، درود و سلام مىفرستم . خداوند متعال حقیقت را نیکو بازگو فرمود ، آنجا که در قرآن بیات داشت : " پایان کار کسانى که زشتکارى و گناه انجام داده اند ، به جایى رسید که آیات خدا را دروغ شمردند و آنها را به استهزا و مسخره گرفتند " . آرى ، کلام خدا صدق و راست و عین واقعیت و حقیقت است . یزید ! از این که زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته اى و ما را همانند اسیران خارجى به شهرها و دیارها کشاندهاى ، گمان کردى که ما در نزد خدا خوار و پست ، شدهایم و تو در پیشگاه او قرب و منزلت دارى ؟ و با این تصور خام و باطل ، باد به غبغب انداخته اى و با نگاه غرورآمیز و نخوت بار به اطراف خود مىنگرى ، در حالى که از این که دنیایت آباد شده است و امور طبق مراد تو مىچرخد و مقام و منصبى را که حق ما خاندان [ رسول اکرم ( ص ) ] است ، در دست گرفته اى ، شاد و خوشحالى . اگر چنین تصور باطلى بر وجود تو حکمفرما شده است ، لحظه اى بیندیش و فکر کن . مگر تو فراموش کرده اى کلام خدا را ، جایى که مى فرماید : " گمان نکنند آنان که به راه کفر بازگشته اند که آنچه ما براى آنها پیش مى آوریم و آنها را مهلت مى دهیم ، به نفع آنان و به خیر و سعادتشان است . این مهلت دادن نه تنها به نفع آنان نیست ، بلکه دقیقا براى آن است که بر گناهان خود بیفزایند و براى آنان عذاب ذلت آمیز ابدى در پیش مى باشد " . اى فرزند آزاد شدگان ! آیا این امر از عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پشت پرده جاى دهى ، ولى دختران پیامبر خدا را در میان نامحرمان ، به صورت اسیر حاضر نمایى ؟ تو زنان و کنیزان خود را در حرم ستر و پوشش نگاه دارى ، ولى خاندان رسالت را با دشمنانشان در شهرها و آبادیها بگردانى تا باده نشینان ، نزدیکان ، بیگانگان ، اراذل و اشراف ، آنان را ببینند ، در حالى که از مردان آنان کسى همراهشان نیست و سرپرست و حمایت گرى ندارند ؟ چگونه امید خیر مى توان داشت از فرزند فردى که با دهان خود ‹ صفحه 682 › مى خواست جگر پاکان را ببلعد ( 1 ) و گوشت و خون او از شهیدان اسلام روییده است ؟ چگونه مى توان از فردى انتظار کوتاه آمدن داشت که همواره با بغض و دشمنى و کینه و عداوت ، به خاندان ما نگریسته است ؟ یزید ! این جنایات بزرگ را انجام داده اى ، آنگاه نشسته اى و بى آنکه خود را گناهکار بدانى یا جنایات خود را بزرگ بشمارى ، با خود ندا سر مى دهى که اى کاش پدران من حضور داشتند و از سر شادمانى و سرور ، فریاد برمىآوردند و مى گفتند : " اى یزید ! دست تو شل مباد " ؟ این جملهء جسارت آمیز را مى گویى ، در حالى که با چوب دستى بر دندانهاى مبارک سید جوانان بهشتى مى کوبى ، زهى بى شرمى و بى حیایى ! چگونه چنین یاوه سرایى نکنى ؟ تو بودى که زخمهاى گذشته را شکافتى و دست خود را به خون پیامبر آغشته ساختى و ستارگان روى زمین از آل عبد المطلب ( نسل جدید ) را خاموش نمودى و اکنون پدران خود ( نسل شرک و بت پرستى ) را ندا مى دهى و گمان دارى که با آنان سخن مى گویى . به زودى خودت به جمع آنان ملحق مى گردى و در آن جایگاه ، عذابى ابدى است که آرزو مى کنى که اى کاش دستهایم شل و زبانم لال مى گشت و هرگز چنین یاوههایى را به زبان نمى آوردم و هرگز چنین کارهاى ناشایستى را انجام نمى دادم . پروردگارا ! حق ما را از دشمنان ما بگیر و از آنان که بر ما ظلم کردند ، انتقام بکش و آتش غضب را بر کسانى که خون ما و حامیان ما را ریختند ، فرو فرست . یزید ! بدان با این جنایت هولناک ، پوست خود را شکافتى و با این عمل وحشیانهات ، گوشت خود را پاره کردى . به همین زودى است که در عرصهء محشر به محضر رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) کشانده شوى ، در حالى که بار گرانى از مسؤولیت ریختن خون فرزندان او و هتک حرمت خاندان و پارههاى تن او را بر گردن گرفته اى . آن روز ، همان روزى است که خداوند پراکنده ها را جمع و پراکندگیها را ‹ صفحه 683 › تبدیل به اجتماع مى نماید و حق هر صاحب حقى را به صاحبش باز مى گرداند . " گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند ، مردگانند ، بلکه آنان زنده هستند و در نزد پروردگار خود ، مرزوق ومتنعم مى باشند " . اى یزید ! تو را کفایت مى کند که داور و حاکم تو خداوند باشد و خصم تو پیامبر ، در حالى که جبرئیل هم از او حمایت کند . به زودى آنان که تو را مورد حمایت قرار داده اند و بر این جایگاه نشاندهاند و بر گردهء مسلمانان سوار نموده اند ، در خواهند یافت چه ستمگرى را انتخاب نمودند و به زودى درخواهید یافت که کدامیک از شما بدبختتر و پستتر از همگان هستید . اى زادهء معاویه ! اگر چه شداید و پیشامدها و فشار روزگار مرا در شرایطى قرار داد که مجبور شدم با تو حرف بزنم ، اما تو را کوچکتر از آن مقام ظاهرىات مى بینم و تو را بسیار توبیخ و سرزنش مى کنم . چگونه سرزنش نکنم با اینکه چشمها در فراق دوستان ، گریان ، و دلها در فراق عزیزان ، سوزان مى باشد . آه ! چه شگفت انگیز است که مردان بزرگ حزب خدا به دست حزب شیطان کشته شوند ! دستان جنایتکار شما ، به خون ما خاندان [ پیامبر ] آغشته شده است و دهانتان از گوشت ما ، پر و مالامال است . آرى ! راستى جاى شرم نیست که آن بدنهاى پاک و پاکیزه روى زمین بمانند و گرگهاى بیابانها بدنهاى آنها را دیدار کنند و تو مغرور و سرمست قدرت ، بر اریکهء قدرت تکیه زنى و به خودت ببالى ؟ اى پسر سفیان ! اگر چه تو امروز کشتار و اسارت ما را غنیمت شمرده اى و به آن مىبالى ، طولى نمى کشد که مجبور مى گردى غرامت و تاوان آن را پس بدهى ، البته در روزى که هیچ نوع اندوختهء نیک و ذخیرهء مفیدى همراه نداشته باشى و مجبور باشى به تنهایى سزاى اعمال خود را بچشى " و خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمى ورزد " . ما از بیدادگریهاى تو ، به پیشگاه او شکایت مىبریم و او تنها پناهگاه و امید ماست . یزید ! هر آنچه مى خواهى مکر و فریب و سعى خود را به کارگیر ، ولى بدان که هر چه تلاش ‹ صفحه 684 › و مکر به کارگیرى ، باز هرگز توان آن را ندارى که ذکر خیر ما را از یادها بیرون ببرى . تو هرگز قدرت آن را ندارى که وحى ما را نابود و ذکر ما را خاموش سازى و از این راه به آرزوى پلید و دیرینهء خود نایل شوى . سعى و تلاش تو هرگز نخواهد توانست ننگ و عار اعمالت را از دامن تو پاک سازد ، هرگز هرگز . آگاه باش که رأى و خرد تو بسیار ضعیف و ناتوان ، و دوران زندگى و عیشت به سرعت فناپذیر و از بین رفتنى و جمع تو رو به زوال و پریشانى است . روزى فرا مى رسد که منادى حق فریاد برمىآورد : " لعنت خدا بر ستمکاران و بیدادگران باد " . اکنون من هم حمد خدا را مى گویم که سرآغاز زندگى دودمان ما را با سعادت و آمرزش قرین ساخت و پایان زندگى ما را با شهادت سرشار از رحمت به پایان برد . از خداوند متعال مسألت مى دارم که ثواب و فضل خویش را بر شهیدان تکمیل فرماید و اجر و مزد آنان را افزون سازد و امانت دارى و جانشینى ما را [ از آنان به ترتیب ] خوب و نیکو قرار دهد ، زیرا خداوند بخشنده و مهربان است . تنها او پناهگاه و امید ما و نیکوترین و بهترین وکیل و مدافع حق ماست " . یزید پس از شنیدن این خطابهء غرا گفت : " فریاد ناله و صیحهء صیحه زنندگان بسى پسندیده است و چقدر آسان است مرگ بر زنان داغدیدهء نوحه گر " . پس از آن با بزرگان شام مشورت کرد که با اسیران چه رفتارى کند . آنان با بى ادبى خاص خودشان به کشتن اهل بیت ( علیه السلام ) رأى دادند ، ولى نعمان بن بشیر گفت : " بنگر که رسول خدا ( صلى الله علیه وآله ) با اسیران چگونه رفتار مى کرد ، تو نیز همان گونه رفتار کن " .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
‹ پاورقى ص 682 › 1 . در اینجا زینب ( س ) اشاره به جنگ احد مى کند که در آن روز هند ، مادر معاویه ، جگر حمزه ، عموى پیغمبر ( ص ) را در دهان گذاشت و خواست بخورد ، ولى نتوانست و آن را از دهان بیرون افکند . [ مترجم ] |